مردی در قاب

این وبلاگ همه اون چیزایی هست که منو تعریف می کنه.از علایق و آرزوهام تا اندیشه ها و تفکراتم

مردی در قاب

این وبلاگ همه اون چیزایی هست که منو تعریف می کنه.از علایق و آرزوهام تا اندیشه ها و تفکراتم

صادق هدایت




صادق هدایت را کمتر کسی است که نشناسد.او که یک روز بود و یک روز دیگر نبود.و در میان این بودن و نبودن پنجره ای را به دنیای اطراف گشود تا ما بتوانیم از منظر تازه ای به دور و بر خود نگاه کنیم.صادق هدایت را اگر اهل مصلحت باشی به کسی توصیه شناخت و خواندن آثارش را نخواهی کرد.و خواهی گفت که همان بهتر ؛ آدمهایی از این دست به فراموشی سپرده شوند.که نه به درد خودشان خوردند و نه به کار دیگران می آیند.و نظرت این است که این آدم ؛ دنیایی از ناامیدی و پوچی را به نمایش گذاشته که نه دیدن دارد.و نه خواندن.و چه فایده آدم کتابهایی را بخواند که دست آخر به اتاق گاز و طناب دار و رگ زدن به همت یک تیغ اصلاح ختم می شود.

من اما نه اهل مصلحت هستم.و نه قصد اشاعه خودکشی را دارم.که به قول هدایت تصمیم خودکشی را کسی نمی گیرد ؛ بلکه با بعضی ها زاده می شود.و خود او از این دسته بود.و همه می دانیم که در اتاقی در پاریس به زنده گی خود پایان داد.و داستانش را تمام کرد.

از این حرفها که بگذریم ؛ هدایت بر قله داستان نویسی ایران جای دارد.کسی که توانایی قلمش اظهر من الشمس است.و گویی انگار اصلا برای قصه نویسی به دنیا آمده بود.و آن چه مرا مجذوب او میکند جادوی نوشته هایش است.و نه خود او.که خودش هر که بود را کسی کاری ندارد.و قلم اوست که تا همیشه طراوت و تازه گی خود را حفظ خواهد کرد.و اصلا معجزه خداوند مگر جز از نوشتن است؟

صادق هدایت در داستان نویسی مرا به دنیای تازه ای برد که در آن زیبایی و سحر کلمات خیره کننده است.و قدرت کلمات او بود که مرا با آدمهای کوچه و بازار آشتی داد.و به من گفت که هر کسی داستانی برای گفتن دارد که اگر خوب گوش کنی.و اگر خوب نگاه کنی با قصه و حکایت تو هم راستا است.و مرا یاد داد که در هر که از کنار من می گذرد به دیده احترام نگاه کنم.احترام برای درد و رنجی که بر گرده آدمی نهاده اند.من با قصه های صادق هدایت به دنیای واقعی ورود کردم.و زخمهایی را دیدم که به چرک نشسته.و دردهایی را که بی دوا مانده است.او بود که صداقت نوشته هایش مرا در ویرایش تفکراتم و آشتی با دنیای اطرافم کمک کرد و همین بس که با او فهمیدم من هرگز تافته جدا بافته ای نیستم.و از آن پس بود که از نشستن با دوره گردها ؛ ابایی نداشتم.و از سلام کردن به انبوه رهگذران خسته نمی شدم.


صادق هدایت برای من همیشه صادق هدایت خواهد بود.همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد